من از پاییزتمام تو را خواستمبا غروب عاشقانه اےبه صرف نوشیدن قهوه ےچشمانتڪَرمیِ خیال آغوشت یڪ نفسِ عمیقاز هواے بودنتو شنیدن تا ابد ماندن از زبانتامشب با عشقی جانانهبے تاب ڪن قلبِ مرادستهایم را به عشق زنجیر و مرادر
خودت پیوند ابدے بزنبگذار گیلاس گیلاس حضورت راسربڪشمو بر اندامِ صدفے ات حلقه بزنمتو خوش بو ترین شکلات داغ دنیا رو لای موهات داری و من مطمئنم که خدا موقع افریدن تو به فرشته هاش گفته که برای ساختن تو از خاک مزرعه های افتاب گردون براش بیارن درسته من بازی با کلماتو بلدم ولی هیچوقت نتونستم کلمه ایو پیدا کنم که درخور احساسم بهت باشه و نمی دونم چرا همیشه خراب کردم اما باور کن من برای تو سعی کردم که بهترین خودم باشم من نمی دونم تو چی هستی کی هستی که حتی وقتی چشمامو میبندم خواب تو رو میبینم فرقی نمیکنه چه رویایی باشه اگه من گیاه باشم تو ریشه هامی اگه به بچگیام برگردم معلم کلاس اولمی شکارچیا دنبالم کنن لونهِ ی منی میبینی چشم من جایی و نمیبینه مگه اینکه تو از قبل اونجا باشی محبوب من شما گرد امده ی تموم نقاطِ امن جهان کوچیک من هستیخیلی وقت هاست که دلم می خواهد دوستت داشته باشم اما نیستیبعد می روم پاییز را دوست می دارم.در آن قدم می زنم با تو حرف می زنمبرگ های ریخته اش را لگد می کنم و فردا نگاهشان می کنم، می بینم که خشک تر شده اند و بهتر لگد می شوند و صدای قدم زدن و حرف با تو زدن بیشتر شنیده می شود خیلی وقت ها هست که زمستان را یخ می کنمتابستان آب می شوم و بهار بهار را دق می کنمخیلی وقت ها هست که دوستت دارمدلم می خواهد با تو حرف بزنممن تورو واسه زندگی نمیخوامزندگی رو بخاطر تو میخوام دلبر ستاره امید...
ما را در سایت ستاره امید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0cheshmanabid بازدید : 154 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 22:52